خانه ای از شن و مه

بلاخره تمام شد

رفتیم نشستیم

بعد از مدتها این اولین جمعه ای بود که درگیر نبودم


غمگینم

تا حالا خودم رو به هزار راه می زدم

مشغول بودم با کارگر و گچ کار و مصالح فروش و لوله کش  و ...


حالا

تنها تر

توی خانه ای بزرگتر

قفسی بزرگتر

غمگین تر

تنها تر

تنها تر

تنها تر ...


آتیش پاره عاشق منم من ...

آدمی که نمی‌تواند فراموش کند 

بهتر است بمیرد...


یک آهنگ مثل منجنیق پرتت میکنه وسط یک خاطره

وقتی عشقت با لباس عروس از ماشین پیاده میشه

و تو با حسرت به مردی که در رو براش باز کرده نگاه میکنی

آخر شب تنها بر میگردی خونه

به اون بطری الکل سفید فکر میکنی...