گرما

هوا گرمه

خسته و بی حوصله ام

یادم افتاد به کتاب بیگانه کامو و قهرمانش آقای مرسو

که کنار ساحل بخاطر گرما و آفتاب آدم می کشه


یک عینک آفتابی

یک کلاه حصیری و یک نوشابه خنک ممکنه جون کسی رو نجات بده

شایدم جون دو نفر ور ...

زمانی برای مردن


تحقیق کردم ضربه ای که آدم بین ساعت ۱ تا ۳ صبح به خودش میزنه توی ۲۲ ساعت دیگه نمیزنه...

Adagio

یکی از خوشبختی های کمیاب یه گوشه خلوت هست

که دراز بکشم  و آهنگی که دوست دارم گوش بدم

تو رویاهای خودم غرق بشم

...

به شرطی که بعدش نیاد دعوا راه بندازه که باز داری به اون فکر می کنی ؟

هم صحبت


من نود درصد مواقع کم حرف و آرومم؛

اون آدمی که ده درصد پُر حرفمو میبینه قطعا  خیلی عزیزه ...

انتظار

از صبح چشم انتظار یک جواب سلام

ساعتها آنلاینی اما  دریغ از یک استیکر 

غروب پنجشنبه 

و غمی به تلخی مرگ در غربت روی سینه ام سنگینی می‌کند


کاش 

کاش دوستت نداشتم ...