اون روزا...

اون وقتایی که داشتمت،
وقتی بغض میومد و گلومو میچسبید
میشستی کنارم،
از پشت گوشی بغلم میکردی و حرف میزدی
نمیگفتی گریه نکن، نمیگفتی همش درست میشه
فقط حرف میزدی؛
حرف میزدی و من فکر میکردم تا وقتی تورو دارم دلیلی نداره چشمام اشکی باشه،
حرف میزدی و میفهمیدم درسته همه چی که کنارمی،
که صدات تو گوشِ من میپیچه و فقط منو از پشت گوشی سفت بغل میگیری،
یه جوری که حتی از این فاصله ام نفسم بند میاد...
میخوام بگم اوضاع بدجور بد شد،یه جور که اشک حتی نیست
بیا باز از پشت گوشی بغلم کن یه جور که نفسم نیاد بالا،
حرف بزن برام 
حرف بزن  برام و بذار باور کنم اوضاع بد نیست چون تو هنوز هستی...
نظرات 1 + ارسال نظر
آچمز سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1399 ساعت 01:42 ق.ظ

چشمت روشن رو خیلی خوب اومدی
...
تنها .

☺️

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد