سقوط

زمانی

بر روی زانوهایت سقوط می کنی


که قبل از آن


قلبت فرو ریخته باشد...

حس

میگن آدمها عشق رو با قلبشون احساس می کنند 

من ولی همیشه عشق رو تو گلو احساس کردم 

با قلبی مچاله

و چشمهایی همیشه خیس ...

از خاطره ای دور ...

بهش پیام دادم

دارم توی کوچتون قدم میزنم

یکم دیگه از جلوی خونت رد میشم


جواب داد : تو رو خدا برو

منو هوایی نکن

نزار تموم شب گریه کنم ...

زندگی کوفتی

پناه می برم به ظرف شستن

از شر غر زدنهای بی پایانت ...

41

در سن و سال من دیگر تولد آن معنای قدیم را ندارد

آن شور و هیجان

که آیا یادش مانده یا نه ؟

و چه سورپرایزی برایم دارد ؟


این روزها سالروز تولد فقط یادآوری میکند که جوانی رو به پایان است

و باید مراقب سلامتی ات باشی

و به کم پشتی موها و سفید شدنشان عادت کنی !


با همه اینها

هنوز دوست داشتم تو یادت باشد ...