گلوله

"اخلاق گند منو که می دونی


وقتی رفتی دیگه


دیگه


رفتی ..."


پنبه ای که در گوشت چپانده ای


گلوله با ارزشی است که مرا متلاشی می کند


قدرش را بدان


شلیک کن ...

نظرات 7 + ارسال نظر
دیوانه شنبه 22 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:33 ب.ظ

کاش اینطور نمی شد
رفتن و لجبازی تو..
ولی دیگه خیلی دیر شده

شاید هنوزم دیر نیست ...

دیوانه شنبه 22 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:00 ب.ظ

گذشت گاهی هم بد نیست...
کاش گذشت می کرد
من آرزو ها داشتم
نگذشت و من از او گذشتم..
برای همیشه
اخلاق گند مرا که می دانی...

چیزی از عمر نمانده ولی می خواهم

خانه ای را که فرو ریخته بر پا دارم ...

دیوانه یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:00 ب.ظ

خیلی دیره خیلی دیر...
من برای داشتنش خیلی تلاش کردم
ولی نخواست...

نخواست

نشد

شاید قرار بود چیزی از این ماجرا یاد بگیری

اما اون هنوز با توهه

به تازگی یه زخم که مدام سر باز می کنه...

خودم یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:59 ب.ظ

آنچه می خواهد برود
بگذارد برود
به زور نگه داشتن ش
بی ارزش نیست؟

از من چیزی نمانده

که نگران ارزش و بی ارزشی باشد

در عشق غرور نیست نازنین ...

دیوانه دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:12 ب.ظ

کدوم زور نگه داشتن؟
وقتی کوله بارت رو میبندی که بری
عزیزترین کست اولین نفری می شه که از چمدونت میگیره و بدرقت میکنه..
آره

همیشه دست خودته که باعث نابودیت میشه

وگرنه خنجر دوست

که تو تاریکی به پشتت می شینه

سنتی دیرینه ...

دیوانه دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:24 ب.ظ

عشق کجا و غرور کجا....

عشق مسلخیست

که همه منیت درآن قربانی می شود...

خودم سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:07 ب.ظ

عکس شما:
عشق پر از غرور است!
نه همان که می گویند باید شکستش برای ب اصطلاح معشوق!
غرور داشتن چنین حسی
البته اگر احساسی باشد.

عاشق شو ارنه روزی کار جهان سر آید

نا خوانده نقش مقصود زین کارگاه هستی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد