غلط زدن های بیهوده
در رختخوابی بی تو
سرد
خالی
دست رو بدنم می کشم
با چشم بسته
کاش تو اینجا بودی
نازم می کردی
نازت می کردم
چه ضیافتی رو لبهامون بود ...
به تو سلام می کنمکنار تو می نشینمو در خلوت ِ توشهر ِ بزرگ من بنا می شود! - احمد شاملو-
چنان پر از یاد توام که از خویش فراموشم در فغانم و خاموشم .
چنان ابری بر دلم میباردکه باران راگریه میکنم..احمدرضا احمدی
در کوچه های خلوت و تاریک شهرمردی تنها و بیکس یک عمر درد یک دنیا عشق یک کوه غم را با خود بر شانه های خود حمل می کند از عشق چه ماند سایه ای لرزان و ته سیگارهای رنگارنگ .
به تو سلام می کنم
کنار تو می نشینم
و در خلوت ِ تو
شهر ِ بزرگ من بنا می شود!
- احمد شاملو-
چنان پر از یاد توام
که از خویش فراموشم
در فغانم و خاموشم .
چنان ابری بر دلم میبارد
که باران را
گریه میکنم..
احمدرضا احمدی
در کوچه های خلوت و تاریک شهر
مردی تنها و بیکس
یک عمر درد
یک دنیا عشق
یک کوه غم را با خود
بر شانه های خود حمل می کند
از عشق چه ماند
سایه ای لرزان
و ته سیگارهای رنگارنگ .