از دوستی عاقلانه متنفرم!
من عاشق عاشق شدنم
با همه بهانه گیری هاش
حسودی هاش
گیر دادن هاش ...
باز هم توی اون جاده لعنتی سایلنت هیل
برف ذره ذره
همه جا مه گرفته
اما اینبار دلمرده تر از همیشه ...
نافم رو نبر لطفا ...
قسمت آخر شهرزاد هم تموم شد
در سکوت فکر میکردم
اگه تو یه جورایی مجرد میشدی
میشد به زندگی مشترک فکر کرد ؟....
جمعه
مردی ست هم شکل من ...
همیشه
دو سه قدم
آن طرف ترم می نشیند
غمگین و مبهوت ....
شاید هم
همزاد من است!
غروب که می شود
بغض می کند
مثل من....
فکر می کنم
او هم مثل من
یکی مثل "تو" را ندارد...