روز هشتم

تجربه اولین روز کرونا یک تجربه منحصر به فرده
اونهایی که آنفولانزا رو قبلا تجربه کردند ممکنه فکر کنند مثل اونه
اما وقتی بهت ثابت میشه کرونا گرفتی
پنجه های اونو روی سینه ات حس می‌کنی تجربه منحصر به فرد کرونا شروع میشه 
اولش وحشت می‌کنی 
به خودت میگی اگه بمیرم چی به سر خانواده ام میاد ؟ 
همسرت  ، آینده پسرهات 
عزیزترین چیزهای زندگیت الان معنی پیدا میکنند 
ثروت و دارایی بی معنی میشه حسابهای بانکی 
فکر می‌کنی اونا به بچه هام میرسن ؟
نکنه درس نخونند معتاد و آواره بشن 
باید خودت رو جمع و جور کنی 
بجنگی 
برای عزیزترین های زندگیت 
و اینکه دیگران چقدر دورند و چقدر بی تفاوت 
فکر می‌کنی اصلا کسی یکماه دیگه منو به یاد میاره ؟

چند رفیق مطمئن داری که الان بیاد تو رو برسونه بیمارستان 
یا حداقل برات کپسول اکسیژن جور کنه ؟ 
چقدر به بعضی آدمها و اصول و ساختارها اهمیت دادی که الان بی معنی هستند .
تهش به خودت میگی 
از رختخواب که بلند شدم 
اینبار فقط برای عزیزانم زندگی میکنم ...
نظرات 1 + ارسال نظر
آچمز سه‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 03:54 ق.ظ

روزهای سختیه . اما می گذره . می دونی که منم گذروندم .
درست میشه .
آروم باش . مرسی به یادم بودی . ارزشمند بود .

سالم و شادمان باشی همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد