میلیونها و میلیاردها آدم توی این دنیا هستند و همهشان میتوانند بیتو زندگی کنند، آخر من بدبخت چرا نمیتوانم؟
.
... همیشه باز دوستت خواهم داشت..
به همین سادگی ...
به همین شفافی ...
و تو ای بت بی مهر ...
باز, همچنان دیکتاتور خواهی ماند ....
برایت نوشتم همیشه خداحافظ ...که برایت مهم نیست"سلام"... و "دوستت خواهم داشت" و ""خداحافظ"....
و تو آن قدر زمستانی ...!!
که سرشار از نخواستن ؛
چه حتی اجازه از دور تماشاکردنت را هم ندارم..
و خیره در سکوت و عاشقانه های قلم ..
و تو به چشم جرم به همه آنها نگاه میکردی ...
""بگذریم ""....
همان واژه دروغین....
و رها شدن از قضاوت ...!؟
حالا بیا و نگاه کن تازه میانه های پاییز است ...
و همچنان عاشقانه می سرایمت ...
همچنان پرنده ای ,که شاخه عوض میکند در اضطراب خواستن ...!!
شاید فصل تولد تو باشد و هوا و شاخه ها برای نشستن و سرودن آماده تر ..
که همیشه بنشینم و گاهی برایت بنویسم و بسرایم ...!!
دیدم که حرفی نیست,جز اینکه خداحافظی...
نوعی سلام غریبه ای است برای آغاز نامه بعدی ...
وقتی تو رابطه به نقطه ای رسیدی
که منتظر شدی ببینی اگه زنگ نزدی بهت زنگ میزنه
یا سمتت میاد یا نه
اون رابطه رو تموم شده بدون ...
یادته یه روز گفتم ممکنه هیچ وقت نبینمت
گفتی دستهام داره میلرزه
حالا از صبح منتظرم و دستهام داره میلرزه
تا کی می خوام به این حماقت ادامه بدم ؟
انگار یه جورایی خودم این خودآزاری رو دوست دارم ...
پ . ن : حوصله هیچ کسی رو ندارم میرم قدم بزنم تا دعوا نکنم با مردم با همکارها