غزلی برای تو

اگر به دیدار کسی رفتی


ای مهربان

مرا هم با خود ببر

من وامانده در این برهوت

گم شده ام

اگر آنسوتر

چشمه ایست

زلال تر از اشک خدا

چشمان نابینای مرا در آن بشوی

اگر به سراغ من آمدی مهربان

برایم سفره ای قلمکار بیاور

با نقش زلف پریشان لیلا در حاشیه اش

اگر به دیدار من آمدی ای مهربان

برایت کاسه ای آب خواهم آورد

به زلالی اشک های مجنون

و تکه نانی

که همه محبت و پاکی صبح روشن روستاها را

در خود پنهان دارد

اگر به دیدن من آمدی مهربان

با تو غزل خواهم سرود

تا خدا در خلوت خود

زمزمه اش کند .

نظرات 8 + ارسال نظر
mona جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:28 ب.ظ http://kolebar.blogsky.com

ghashang boud

قشنگ

تعبیر عاشقانه اشک هاست

اشک هایی که برای او می ریزند

در این شب سرد زمستانی

کومه خورشید هم

چون کومه گرم چراغ من نمی سوزد

قشنگ

چشم های زیبای اوست

که مال من نبود

مال من

نبود.

آنا جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ب.ظ http://www.pukesymphony.persianblog.ir

سلول انفرادی ام را دوست دارم
چون شعر
در جاهای تنگ
اتفاق می افتد
مثل آغوشت


خوشحالم که خط خطی های منو دوست داری

تو

در سلول انفرادی هستی

اما قلبت

پرنده ایست تیز پر

کوهها را به زیر پر داری

مغرور و سربلند

چه فرق می کند

کجای این برهوت گم شده ایم

در سال هزار و سیصد و بدبختی

هر گوشه این خاک

عاشقی در خاک و خون

زمزمه می کند

شعر بلند رهایی را .

مهدی جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:39 ب.ظ http://norm.blogsky.com

خیلی متن زیبایی بود...
خدا از همشون زلال تره...

خدا

واژه ای که به بازی می کشد مرا

گاه

مثل دخترکی خجالتیست

گاه مانند راهزنی بیرحم

در این حال و هوای سادومازوخیسم که من دارم

درد و لذت را در آغوش او تجربه کرده ام.

آنا جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:44 ب.ظ http://www.pukesymphony.persianblog.ir

مثل یک دونده پیش از صدای سوتفقط صدایم کن!

من

دونده نبودم

برای مسابقه نیامده ام

من

آمده ام گلی را ببویم

لبی را ببوسم

جامی بنوشم

و بروم

او

اما اینچنین می خواهد

دویدن و نرسیدن

خواستن و نداشتن

تو اما نازنین

هنگام دویدن

وقتی از نفس افتادم

دست مرا بگیر

باد ما را با خود خواهد برد .

آنا جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ب.ظ http://www.pukesymphony.persianblog.ir

در را که میبندیباد هم پشت خانه ات زوزه میکشدمن که منم
(علیرضا روشن)

باد زوزه می کشد

من به خود میلرزم

زوزه باد

تنهایی دوباره ام را

بر سرم می کوبد

زوزه باد

جای خالی آغوش تو را

سرد تر از همیشه

به رخ می کشد

باد زوزه می کشد

من

ناله می کنم

آنا جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:48 ب.ظ http://www.pukesymphony.persianblog.ir

حسِّ باد،وقتی که به موهایت میرسد
و متلاشی می شود
متلاشی می شوم

آنا

باد

موهایم را می برد

تار به تار

رنگش را هم برده

سفید و سیاه

گرگ و میش

باد

اشک هایم را هم برده

اما

یک چیز را نمی برد

یاد تو

غم تو

باد می وزد

و غم تو سنگین تر از همیشه

سینه ام را می فشارد

می گدازد

می خراشد

آنا جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:50 ب.ظ http://www.pukesymphony.persianblog.ir

ردیف را گم کرده ام

قافیه را رها

آزادِ آزاد

درد می کشم …

تو

درد می کشی

فریاد می کشی

من

درد می کشم

فریاد می کشم

در این شبان سرد و سیاه

تیره تر از بخت شوم من

پشت پنجره می ایستم

و تنهایی

تنها موسیقی

که از همه خانه ها شنیده می شود

از همه لبها

فریاد می شود

فریاد می زنم

کجایی

پنجره

بخار می گیرد

چهره مات من در بخار

اشک می ریزد

اشک می ریزد

تنها

تنها

آنا جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:04 ب.ظ http://www.pukesymphony.persianblog.ir

این بوق های ممتد
که با صدای تو قطع نمیشوند،
یعنی که تو رفته ای
یعنی که این شماره واگذار شده
به عزرائیل!
برای گرفتن جان من

در شب تلخ رفتن تو

زمان در رگهای زمخت ساعت گریه می کرد

در شب تلخ رفتن تو

زمین

دلش آشوب بود

در شب تلخ رفتن تو

خدا هم صورتش را لای ابرها قایم کرده بود

تقدیر

گم شده بود

خودش را به خواب زده بود

رفته بود

در شب تلخ رفتن تو

من اما

ایستادم

لبخند زدم

اشک هایم

درون دلم می ریخت

دست می زدم

تا لرزش دستهایم را

پنهان کنم

در شب تلخ رفتن تو

من

مردم

برای آنکه تو شاد باشی اما

هنوز جنازه ام می رقصد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد