تو را من چشم در راهم در آن هنگامکه میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
و زان دلخستگانت راست اندوهی فراهمگرم یادآوری یا نه من از یادت نمی کاهم تو را من چشم در راهم
جنگلی ناشناس با جاده های لخت اسم اهنگ moon light از anatema
قدم می زنم روز شب در جاده های ناشناس در شهرهای بی تو در پیاده رو های شلوغ تنه رهگذران هم مرا به خود نمی آورد بیا ببین دوری تو با من چه کرده .
این ها که اوردی فلسفه نبود سفسطفه بود !! :دی
خدا انسان را آفرید و انسان توجیه را .(فکر می کنم مال نیچه باشه)
بیا که در این جاده پر فراز و نشیب دلسوخته ای پشت درخت نارون برگ ریخته منتظر رد شدنت است
سالهاست هنوز به آن درخت کاج قدیمی که می رسم می ایستم با دقت به تنه اش نگاه می کنم آرام آرام تنه اش را لمس می کنم جایی که تو انگشتهایت را می کشیدی یادت هست قرار بود چاقویی بیاوریم و اسممان را روی تنه درخت بنویسیمسالهاست چاقویی کوچک همیشه توی جیبم می گذارم اما تو نیستی نیستی درخت هم در انتظار پیر شد .
تو را من چشم در راهم در آن هنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
و زان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
گرم یادآوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
جنگلی ناشناس
با جاده های لخت
اسم اهنگ moon light از anatema
قدم می زنم
روز
شب
در جاده های ناشناس
در شهرهای بی تو
در پیاده رو های شلوغ
تنه رهگذران هم مرا به خود نمی آورد
بیا
ببین
دوری تو با من چه کرده .
این ها که اوردی فلسفه نبود سفسطفه بود !! :دی
خدا
انسان را آفرید
و انسان
توجیه را .
(فکر می کنم مال نیچه باشه)
بیا
که در این جاده پر فراز و نشیب
دلسوخته ای
پشت درخت نارون برگ ریخته
منتظر رد شدنت است
سالهاست
هنوز به آن درخت کاج قدیمی که می رسم
می ایستم
با دقت به تنه اش نگاه می کنم
آرام
آرام
تنه اش را لمس می کنم
جایی که تو انگشتهایت را می کشیدی
یادت هست
قرار بود چاقویی بیاوریم و اسممان را
روی تنه درخت بنویسیم
سالهاست چاقویی کوچک همیشه توی جیبم می گذارم
اما تو نیستی
نیستی
درخت هم در انتظار پیر شد .