آرامش

خسته تر از آنم

که لیوانی چای

آرامَم کند

آغوش ِ گرم ِ تو را میخواهم

در جنگلی ناشناس

وقتی که آسمان

از لابه لای شاخه ها

سرک میکشد .

نظرات 4 + ارسال نظر
سرمد شیری شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:31 ق.ظ http://nooresabz.blogsky.com

تو را من چشم در راهم در آن هنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی

و زان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

گرم یادآوری یا نه

من از یادت نمی کاهم

تو را من چشم در راهم

آنا شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:40 ق.ظ http://www.pukesymphony.persianblog.ir

جنگلی ناشناس
با جاده های لخت



اسم اهنگ moon light از anatema

قدم می زنم

روز

شب

در جاده های ناشناس

در شهرهای بی تو

در پیاده رو های شلوغ

تنه رهگذران هم مرا به خود نمی آورد

بیا

ببین

دوری تو با من چه کرده .

آنا شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:41 ق.ظ http://www.pukesymphony.persianblog.ir

این ها که اوردی فلسفه نبود سفسطفه بود !! :دی

خدا

انسان را آفرید

و انسان

توجیه را .
(فکر می کنم مال نیچه باشه)

باشماق شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:46 ب.ظ http://bashmagh.blogsky.com

بیا
که در این جاده پر فراز و نشیب
دلسوخته ای
پشت درخت نارون برگ ریخته
منتظر رد شدنت است

سالهاست

هنوز به آن درخت کاج قدیمی که می رسم

می ایستم

با دقت به تنه اش نگاه می کنم

آرام

آرام

تنه اش را لمس می کنم

جایی که تو انگشتهایت را می کشیدی

یادت هست

قرار بود چاقویی بیاوریم و اسممان را

روی تنه درخت بنویسیم

سالهاست چاقویی کوچک همیشه توی جیبم می گذارم

اما تو نیستی

نیستی

درخت هم در انتظار پیر شد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد