خانم

خانم
ببخشید
نفس ِ من
به یک تار ِ موی شما بند است

خانم ؛ ببخشید
رنگ ِبخت ِ من
به رنگ موهای شما
بسته است

گاهی سیاه بخت
گاهی خـوش‌بخت

خانم
ببخشید
موضوع خیلی پیچیده تر از این حرف‌هاست
لطفا
کمی نزدیک تر بیائید
موهایتان را به دور انگشتان من بپیچید
کمی لبخند بزنید
تا باقی اش را بگویم !
نظرات 6 + ارسال نظر
باشماق دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:17 ق.ظ

باران برای کسی تکراری نمی شود
هر وقت ببارد دوست داشتنی ست ....
و تو بارانی

تکرار می شوی

تکراری نمی شوی

مثل عشق ...

باشماق دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:21 ق.ظ

جا برای من گنجشک
زیاد است ولی .....
به خیابان درختان تو عادت دارم
عادتم داده خیالت که یادم باشد
یاد من هم نکنی
باز به یادت باشم

همه سپاس من

از کسی است که

به من نیاز نداشت

اما تنهایم نگذاشت ...

آنا دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:05 ب.ظ http://www.pukesymphony.persianblog.ir

سلام
خوبی ؟
قشنگ نوشتی

سلام

خوبی ؟
منتظرت بودم

آنا دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:06 ب.ظ http://www.pukesymphony.persianblog.ir

عادت کرده ام
به طعم قهوه
به آدمهای پشت پنجره ی کافه...

دستهایی که می روند ؛
آدمهایی که نمی مانند ...

به تو
که روبرویم نشسته ای
قهوه ات را به هم می زنی
می نوشی
می روی...

یکی
به آدمهای پشت پنجره ی کافه
اضافه می شود...!!

روزی

کسی خواهد آمد

کسی که شبیه هیچ کس نیست

کسی که بوی موهایش

طعم باران روی سقف کاهگلیمان را می دهد

کسی که طعم بوسه هایش

تمشک های ترد وحشیست

کسی که چشمهایش شبیه توست

کسی که من

عاشقش خواهم شد ...

خاطره دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:44 ب.ظ http://silentHell.blogfa.com


این را به همه گفته ام
حتی به تو
به خودم
اما نمی دانم
چرا هنوز
برای آمدنت فال می گیرم!!!

نشسته بودم

در جاده متروک

جاده ای که تو قرار است از آن بیایی

تقدیر غریبیست

از وقتی عاشقت شدم

حتی باد هم از سمت خانه تو نمی آید ...

الهام دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:55 ب.ظ http://elham7709.blogsky.com/

هنوز رد نگاهش در واگویه های ذهن من پیداست.
گرچه شب نزدیک است اما شب چراغی نیست !

من چراغم را

در آمد رفتن همسایه ام افروختم

در یک شب تاریک

و شب سرد زمستان بود ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد