یه روزی به کارت میان
وقتی بخوای اونا رو شلیک کنی ... تو صورت نفر بعدی و بهش بگی آدمهایی بودن که برام آه می کشیدن
عکس تو بود و قصّه ، قاب تو بود و انکار کوبیدمش به دیوار ، سیگار پشت سیگار
ته سیگار هایی که یادگار لبان تست را مگر می شود نگه نداشت
ببخشحواست را پرت کردمته سیگار را نگه داشتیمرادور انداختیببخش تقصیر من بودحواست را پرت کردم....
از آنچه وابستگی بیاورد می گریزم تجربه هایی هست که تکرارشان از ارزش آنها می کاهد عادت می شوند و بی ارزش...
هیچ می دانی چرا چون موجدر گریز از خویشتن پیوسته می کاهمچون در این دریای طوفانی آنچه می بینم نمی خواهم آنچه می خواهم نمی بینم ...
ته سیگار هایی که
یادگار لبان تست
را مگر می شود
نگه نداشت
ببخش
حواست را پرت کردم
ته سیگار را نگه داشتی
مرا
دور انداختی
ببخش تقصیر من بود
حواست را پرت کردم....
از آنچه وابستگی بیاورد
می گریزم
تجربه هایی هست که تکرارشان
از ارزش آنها می کاهد
عادت می شوند
و بی ارزش...
هیچ می دانی چرا چون موج
در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم
چون در این دریای طوفانی
آنچه می بینم نمی خواهم
آنچه می خواهم نمی بینم ...