مدتی هست
بهانه تورا می گیرد
سرم را از اشک خیس می کند
نمیدانم حواسش کجاست
تمام تنش را با سیگار من سوزانده
اصلا خودت بیا ببین..
سرم گیج می رود
چشمانم تار شده
گوشهایم وزوز می کنند
از توی اتاق
معشوقم مرا صدا می زند
صدا می زند تا کنارش بخوابم
کاش اینها را می خواندی
می شنیدی
شاید حسادت زنانه ات
کمی ناراحتت می کرد
اخم می کردی
بعد من را با کسی دیگر تصور می کردی
با لبهایی که فقط دست های تو را می بوسید
حالا لبهای گل انداخته دیگری را می بوسم
دستی که موهای تو را نوازش می کرد
حالا دور کمر دیگری حلقه می شود
چشمی که برای تو اشک می ریخت
حالا به دیگری زل می زند
آه من چقدر ساده دلم
خیال می کنم تو اینها را می خوانی
دلت برای من تنگ می شود
تو
الان کنار او دراز کشیده ای
دستهایش را دور کمرت حلقه کرده
لبهایت را می بوسد
من اینجا در این اتاق سرد
به این صفحه روشن
بیهوده زل زده ام
تو را تصور می کنم
و رختخواب سردم
معشوق هر شبم
در آن اتاق
مرا صدا می زند
من چقدر ساده دلم