سالهاست
هنوز به آن درخت کاج قدیمی که می رسم
می ایستم
با دقت به تنه اش نگاه می کنم
آرام
آرام
تنه اش را لمس می کنم
جایی که تو انگشتهایت را می کشیدی
یادت هست
قرار بود چاقویی بیاوریم و اسممان را
روی تنه درخت بنویسیم
سالهاست چاقویی کوچک همیشه توی جیبم می گذارم
اما تو نیستی
نیستی
درخت هم در انتظار پیر شد ...
من زخم خورده ام
من خسته م
من
سرد
یخ
مصرف کننده!
نمی فهمی
تو نیستی که بفهمی
هستم
کمی
خستم ...
من تمام نفس های دنیا را دویده ام
می فهمی؟؟؟
می دانم
همراهت بودم
همیشه ...