ﺁﯾﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﯽ ﻟﺒﺖ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ ﺷﻮﺩ؟
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﺑﺎﺯ ﻭﺍ ﺷﻮﺩ؟
ﺟﺎ ﻫﺴﺖ ﺩﺭ ﺩﻟﺖ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ؟ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻫﺴﺖ؟
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺁﻥ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ، ﭘﺎ ﺷﻮﺩ؟
ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺍﺳﺖ؟ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ، ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ، ﺟﺎ ﺷﻮﺩ؟
ﺑﺎ ﺍﺧﻢ ﺭﻭﯼ ﺯﺧﻢ ﺩﻝ ﻣﻦ ﻧﻤﮏ ﻧﭙﺎﺵ
ﺍﻧﺼﺎﻑ ﻧﯿﺴﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﺯﺧﻤﯽ ﺭﻫﺎ ﺷﻮﺩ
ﻣﻦ ﺯﺧﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﯼ ﺩﻝ ﺳﻨﮓ ﺧﻮﺩِ ﺗﻮ ﺍﻡ
ﺍﯾﻦ ﺯﺧﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻭﺍ ﺷﻮﺩ
ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺕ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﮑﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ -
ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻣﺤﺾ، ﺑﺎﻋﺚ ﻗﻬﺮ ﺧﺪﺍ ﺷﻮﺩ؟
همیشه آنجه که همه ی درها را بسته می بینی به روی خودت
بدان که تنها خودت کلید دار آنهایی
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید ...
کلمــات بهـــانه ای بیش نیستند، ایــن پیوند درونــی اسـت که انســانهـا را به یکدیگــر میکشــانــد ...
روستای دلم - کژال***
این عشق نیست که آدمها را بهم می چسباند
حتی شهوت هم نیست
این فشار تنهایی است ... (هدایت )