شبهای شهریور آرام می گذرند
اما قلب بی قرار من نه ...
خوش به حال تو ات!
من که دلتنگ برای تو تماشا دارم با چه رویی بنویسم غم دریا دارم دل پر از شوق رهایی است ولی ممکن نیستبه زبان آورم آنرا که تمنا دارم چیزی از عمر نمانده است ولی می خواهمخانه ای را که فرو ریخته بر پا دارم ...
مرسی از حضورت. سلام. شبهای پاییزیت رنگین.
مهر آمد اما بدون بوسه های او طعم مهر نداشت ...
رویاهایم را به سمسار دادم پشت شیشه ی مغازه اش نوشت : کابوس های عاشقانه به قیمت جوانی لینک شدی
هشتاد ضربه حکم حقیری است محتسبدارم بزن که مستی ام از حد گذشته است ...
خوش به حال تو ات!
من که دلتنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم
دل پر از شوق رهایی است ولی ممکن نیست
به زبان آورم آنرا که تمنا دارم
چیزی از عمر نمانده است ولی می خواهم
خانه ای را که فرو ریخته بر پا دارم ...
مرسی از حضورت.
سلام.
شبهای پاییزیت رنگین.
مهر آمد
اما بدون بوسه های او طعم مهر نداشت ...
رویاهایم را به سمسار دادم پشت شیشه ی مغازه اش نوشت :
کابوس های عاشقانه به قیمت جوانی
لینک شدی
هشتاد ضربه حکم حقیری است محتسب
دارم بزن که مستی ام از حد گذشته است ...