همیشه فکر می کردم کنترل کاملی بر بدن خودم دارم
اینقدر اراده دارم تا با رژیم های غذایی و گیاهی و با کنترل سردی و گرمی همیشه حال خوبی داشته باشم و اندام متناسبی
حالا میبینم که تنبل شده ام
کمی چاق شدنم را پذیرفته ام و استدلال کردم که " آدم جایی بین 35 تا 45 سالگی خودش را همینطور که هست می پذیرد ! دیگر اینکه کمی شکم دارد موهایش دارد کم پشت می شود و تارهای سفیدش بیشتر برایش مهم نیست "
بیخیال بودم
زمزمه می کردم
وقتی تو نباشی دیگر چه فرقی می کند فرقم را از کجا باز کنم یقه ام را تا کجا ...
اما چند روزی هست که سردرد دارم و گاهی شدید
گفتم مال کم آبی هست و بدخوابی
اما هیچ کاری برای کنترلش نکردم
منتظرم این چند روز هم بگذرد تعطیلات بیاد
برویم توت بخوریم
شاید هم توی کوهها پرسه بزنم و به صخره ها شلیک کنم ( معمولا جانداری نیست یا من حوصله شکار و کمین و ... ندارم )
فصلش هم نیست و احتمالا گیر بازار
با اینحال حال این روزهای من برای خودم هم عجیب است
کاش توی یک شهر بودیم ...
دلم برای توت خوردن تنگ شده.
بفرمایید در خدمت باشیم