سفر

تعطیلات

سفر

قدم زدن در باغ پدر بزرگ

خاطره ها

جای خالی پدر بزرگ

جای خالی درخت کاج قدیمی

جای خالی سپیدارهای بلند

جای خالی درخت زردالوی قدیمی

جایی که من و تو عصر یک غروب دم کرده تابستان روی یک قالیچه قدیمی کنار هم نشسته بودیم

و من  دوستت داشتم

و تو اما ساکت


شبهای روستا

صدای باد لای درختان سپیدار

لالایی ابدی تا صبح

نور فانوس


آه

دلم می خواد سر خاکم سپیدار بکارند

تا قیامت به صدای باد لای برگهایش گوش خواهم داد ...

نظرات 5 + ارسال نظر
کتی شنبه 10 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 02:25 ب.ظ

ای کاش دلهامون رو می تکاندیم و از تمام خاطرات خلاص می شدیم.....

لحظه ها رفتنی هستند و خاطره ها موندنی
کاش برعکس بود ...

آنا شنبه 10 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 08:22 ب.ظ

نه عزیزم. اسم ی هورمون ه

می دونم
گفتم شاید اسم فیلم هم باشه

نازنین یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 09:41 ق.ظ http://laxwriting.blogsky.com

چه تصویرسازی قوی داشت این نوشته
و همچنین چقدر احساس برانگیز بود

سلام و سپاس

حقیقی بود اما ...

هیچ دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 11:31 ب.ظ

سر قبر منم بید مجنون بکارن مثلا.

بنظرم باید بریم پیش خرید کنیم خودمون بکاریم
وراث که فکر نکنم از این کارها بکنند

پرونده باز (ناشر مولف) جمعه 16 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 02:02 ب.ظ http://khanehfarda.blogsky.com

این طوری که گرون در میاد. یک جایی پیدا کنیم بکاریم همین طوری
.
.
.
من فکر می کردم این ماهاییم که رفتنی هستیم. ولی مثل این که درختا زودتر از ماها رفتنی شده ن

بزرگ یک خونه که میره دلخوشی هاش هم میرن

پدربزرگ که رفت درخت ها هم رفتند ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد